تولید ناخالص داخلی (GDP) کل ارزش پولی یا بازاری همه کالاها و خدمات نهایی تولید شده در مرزهای یک کشور در یک دوره زمانی خاص است و به عنوان معیاری گسترده از کل تولید داخلی، به عنوان یک کارت امتیاز جامع از سلامت اقتصادی یک کشور خاص عمل می کند.
اگرچه این پارامتر اقتصادی معمولاً به صورت سالانه محاسبه می شود، گاهی اوقات به صورت فصلی نیز محاسبه می شود. به عنوان مثال، در ایالات متحده، دولت برآورد GDP سالانه را برای هر سه ماهه مالی و همچنین برای سال تقویمی منتشر می کند. مجموعه دادههای منفرد موجود در این گزارش به صورت واقعی ارائه شدهاند، بنابراین دادهها برای تغییرات قیمت تعدیل میشوند.
درک تولید ناخالص داخلی
محاسبه تولید ناخالص داخلی یک کشور شامل تمام مصرف خصوصی و عمومی، هزینههای دولتی، سرمایهگذاری ها، اضافات به موجودیهای خصوصی، هزینههای ساخت و ساز پرداخت شده و تراز تجاری خارجی میشود (صادرات به ارزش افزوده و واردات کم می شود). از میان تمام اجزایی که GDP یک کشور را تشکیل می دهند، تراز تجاری خارجی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. تولید ناخالص داخلی یک کشور زمانی افزایش می یابد که ارزش کل کالاها و خدماتی که تولیدکنندگان داخلی به کشورهای خارجی می فروشند، از ارزش کل کالاها و خدمات خارجی که مصرف کنندگان داخلی خریداری می کنند، بیشتر شود. وقتی این وضعیت پیش می آید، می گویند که آن کشور مازاد تجاری دارد.
اگر وضعیت معکوس رخ دهد، یعنی اگر مقداری که مصرف کنندگان داخلی برای محصولات خارجی خرج می کنند از مجموع آنچه تولیدکنندگان داخلی می توانند به مصرف کنندگان خارجی بفروشند، بیشتر باشد، به آن کسری تجاری می گویند. در این شرایط، GDP یک کشور کاهش می یابد.
تولید ناخالص داخلی را می توان بر مبنای اسمی یا واقعی محاسبه کرد که روش دوم تورم را نیز اعمال می کند. به طور کلی، GDP واقعی روش بهتری برای بیان عملکرد بلندمدت اقتصاد ملی است زیرا از دلار ثابت استفاده می کند. به عنوان مثال، فرض کنید کشوری وجود دارد که در سال 2009 تولید ناخالص داخلی اسمی آن 100 میلیارد دلار بوده است. تا سال 2019، تولید ناخالص داخلی اسمی این کشور به 150 میلیارد دلار افزایش می یابد. در همین بازه زمانی، قیمت ها نیز 100 درصد افزایش یافته اند. در این مثال، اگر شما صرفاً به GDP اسمی نگاه کنید، به نظر می رسد که اقتصاد عملکرد خوبی دارد. با این حال، GDP واقعی (بیان شده به دلار 2009) تنها 75 میلیارد دلار خواهد بود، که نشان می دهد، در واقع، کاهش کلی در عملکرد واقعی اقتصادی در این مدت اتفاق افتاده است.
انواع تولید ناخالص داخلی
GDP را می توان به روش های مختلفی گزارش کرد که هر کدام اطلاعات کمّی متفاوتی را ارائه می دهند.
GDP اسمی
GDP اسمی ارزیابی تولید اقتصادی در یک اقتصاد است که قیمت های جاری را در محاسبه آن لحاظ می کند. به عبارت دیگر، تورم یا سرعت افزایش قیمت ها را اعمال نمی کند که می تواند رقم رشد را افزایش دهد. همه کالاها و خدماتی که در تولید ناخالص داخلی اسمی حساب میشوند، با قیمتهایی ارزیابی میشوند که آن کالاها و خدمات واقعاً به آنها در آن سال فروخته شدهاند. GDP اسمی به ارز محلی یا دلار آمریکا با نرخ مبادله بازار ارز ارزیابی می شود تا تولید ناخالص داخلی کشورها در شرایط صرفاً مالی مقایسه شود.
GDP اسمی هنگام مقایسه فصل های مختلف تولید در همان سال استفاده می شود. هنگام مقایسه این پارامتر برای دو یا چند سال، از تولید ناخالص داخلی واقعی استفاده می شود.
GDP واقعی
GDP واقعی یک معیار تعدیل شده بر اساس تورم است که مقدار کالاها و خدمات تولید شده توسط یک اقتصاد را در یک سال معین منعکس می کند و قیمت ها سال به سال ثابت نگه داشته می شوند تا تأثیر تورم (یا تورم منفی) را از روند تولید در طول زمان جدا کنند. از آنجایی که تولید ناخالص داخلی بر اساس ارزش پولی کالاها و خدمات است، بنابراین طبیعی است که از تورم تاثیر بگیرد.
افزایش قیمت ها باعث افزایش GDP یک کشور می شود، اما این لزوماً نشان دهنده تغییر در کمیت یا کیفیت کالاها و خدمات تولید شده نیست. بنابراین، تنها با نگاه کردن به تولید ناخالص داخلی اسمی یک اقتصاد، تشخیص اینکه آیا این رقم به دلیل افزایش واقعی تولید افزایش یافته است یا صرفاً به دلیل افزایش قیمت ها، دشوار است. اقتصاددانان از فرآیندی استفاده می کنند که تاثیر تورم را اعمال می کند تا به تولید ناخالص داخلی واقعی اقتصاد برسند. با تعدیل تولید در هر سال معین برای سطوح قیمتی که در یک سال مرجع که سال پایه نامیده میشود، اقتصاددانان میتوانند تأثیر تورم را تعدیل کنند. به این ترتیب، می توان GDP یک کشور را از سالی به سال دیگر مقایسه کرد و مشاهده کرد که آیا رشد واقعی وجود دارد یا خیر.
GDP واقعی با استفاده از تعدیل کننده قیمت GDP محاسبه می شود که تفاوت قیمت ها بین سال جاری و سال پایه است. به عنوان مثال، اگر قیمت ها از سال پایه 5 درصد افزایش یابد، آنگاه تعدیل کننده قیمت 1.05 خواهد بود. تولید ناخالص داخلی اسمی به این عدد تقسیم می شود و تولید ناخالص داخلی واقعی را به دست می دهد. تولید ناخالص داخلی اسمی معمولاً بالاتر از تولید ناخالص داخلی واقعی است زیرا تورم معمولاً یک عدد مثبت است.
تولید ناخالص داخلی واقعی تغییرات در ارزش بازار را محاسبه می کند و بنابراین تفاوت بین ارقام تولید را از سالی به سال دیگر اعمال می کند. اگر اختلاف زیادی بین GDP واقعی یک کشور و GDP اسمی وجود داشته باشد، این ممکن است نشانگر تورم (یا تورم منفی) قابل توجه در اقتصاد آن کشور باشد.
سرانه GDP
سرانه تولید ناخالص داخلی اندازه گیری GDP به ازای هر نفر در جمعیت یک کشور است؛ چرا که میزان تولید یا درآمد به ازای هر فرد در یک اقتصاد می تواند میانگین بهره وری یا استانداردهای زندگی متوسط را نشان دهد. سرانه GDP را می توان به صورت اسمی، واقعی (تعدیل شده با تورم) یا PPP (برابری قدرت خرید) بیان کرد.
در یک تفسیر اساسی، سرانه تولید ناخالص داخلی نشان می دهد که چقدر ارزش تولید اقتصادی می تواند به هر شهروند منفرد نسبت داده شود. این همچنین به معیاری از ثروت کلی ملی تبدیل می شود زیرا ارزش بازار تولید ناخالص داخلی به ازای هر نفر نیز به آسانی به عنوان معیار رفاه عمل می کند. سرانه GDP، اغلب در کنار معیارهای سنتی تر تولید ناخالص داخلی تحلیل می شود. اقتصاددانان از این معیار برای بینش بهره وری داخلی کشور خود و بهره وری سایر کشورها استفاده می کنند. سرانه تولید ناخالص داخلی، هم تولید ناخالص داخلی یک کشور و هم جمعیت آن را در نظر می گیرد. بنابراین، درک اینکه چگونه هر عامل به نتیجه کلی کمک می کند و بر رشد سرانه GDP تأثیر می گذارد، می تواند مهم باشد.
برای مثال، اگر سرانه GDP یک کشور با سطح جمعیت پایدار در حال رشد باشد، میتواند نتیجه پیشرفتهای تکنولوژیکی باشد که با همان سطح جمعیت تولید شده است. برخی از کشورها ممکن است سرانه GDP بالایی را دارا بوده اما جمعیت کمی داشته باشند، که معمولاً به این معنی است که آنها یک اقتصاد خودکفا را بر اساس فراوانی منابعی به خصوص ایجاد کردهاند.
نرخ رشد GDP
نرخ رشد تولید ناخالص داخلی تغییر سال به سال (یا سه ماهه) در تولید اقتصادی یک کشور را برای اندازه گیری سرعت رشد یک اقتصاد مقایسه می کند. این معیار که معمولاً به صورت درصد بیان میشود، برای سیاستگذاران اقتصادی محبوب است، زیرا تصور میشود رشد GDP با اهداف سیاستی کلیدی مانند نرخ تورم و بیکاری مرتبط است. اگر نرخ رشد این پارامتر تسریع شود، ممکن است سیگنالی باشد که اقتصاد در حال «گرم شدن بیش از حد» است و بانک مرکزی ممکن است به دنبال افزایش نرخ بهره باشد. برعکس، بانکهای مرکزی کاهش نرخ رشد تولید ناخالص داخلی (به عنوان مثال، رکود) را به عنوان سیگنالی برای کاهش نرخها و اعمال کردن محرکهای لازم میبینند.
برابری قدرت خرید
در حالی که برابری قدرت خرید (PPP) به طور مستقیم معیاری برای تولید ناخالص داخلی نیست، اقتصاددانان به این پارامتر نگاه می کنند تا ببینند که چگونه GDP یک کشور با "دلار بین المللی" با استفاده از روشی که تفاوت قیمت های محلی و هزینه های زندگی را برای مقایسه بین کشوری از تولید واقعی، درآمد واقعی و استانداردهای زندگی تنظیم می کند، اندازه گیری می شود.
راه های محاسبه GDP
تولید ناخالص داخلی را می توان از طریق سه روش اصلی تعیین کرد. هر سه روش، در صورت محاسبه صحیح باید یک رقم را به دست آورند. این سه رویکرد اغلب رویکرد مصرف، رویکرد خروجی (یا تولید) و رویکرد درآمد نامیده می شوند.
رویکرد مصرف
رویکرد هزینه، که به عنوان رویکرد خرج کردن نیز شناخته می شود، هزینه های گروه های مختلف شرکت کننده در اقتصاد را محاسبه می کند. تولید ناخالص داخلی ایالات متحده در درجه اول بر اساس رویکرد هزینه اندازه گیری می شود. این رویکرد را می توان با استفاده از فرمول زیر محاسبه کرد:
GDP = C + G + I + NX
که در این فرمول:
C معادل مصرف، G معادل هزینه های دولت، I معادل سرمایه گذاری و NX معادل صادرات خالص می باشد.
همه این فعالیت ها در تولید ناخالص داخلی یک کشور مشارکت می کنند. مصرف به مخارج مصرف خصوصی یا مخارج مصرف کننده اشاره دارد. مصرف کنندگان پول خرج می کنند تا کالاها و خدماتی مانند خواربارفروشی و یا اصلاح موی خود را به دست آورند. مخارج مصرف کننده بزرگترین جزء تولید ناخالص داخلی است که بیش از دو سوم تولید ناخالص داخلی ایالات متحده را تشکیل می دهد.
بنابراین، اعتماد مصرف کننده تأثیر بسیار مهمی بر رشد اقتصادی دارد. سطح اطمینان بالا نشان می دهد که مصرف کنندگان مایل به خرج کردن هستند، در حالی که سطح اطمینان پایین نشان دهنده عدم اطمینان در مورد آینده و عدم تمایل به هزینه است.
مخارج دولت نشان دهنده مخارج مصرفی دولت و سرمایه گذاری ناخالص است. دولت ها برای تجهیزات، زیرساخت ها و حقوق و دستمزد پول خرج می کنند. هنگامی که مخارج مصرف کننده و سرمایه گذاری تجاری هر دو به شدت کاهش می یابند، ممکن است هزینه های دولت نسبت به سایر اجزای GDP یک کشور اهمیت بیشتری پیدا کند. (به عنوان مثال این امر ممکن است در پی یک رکود اقتصادی رخ دهد.)
سرمایه گذاری، به سرمایه گذاری داخلی خصوصی یا مخارج سرمایه ای اشاره دارد. کسب و کارها برای سرمایه گذاری در فعالیت های تجاری خود پول خرج می کنند. به عنوان مثال، یک کسب و کار ممکن است ماشین آلات بخرد. سرمایه گذاری تجاری جزء حیاتی GDP است زیرا ظرفیت تولید یک اقتصاد و سطح اشتغال را افزایش می دهد.
صادرات خالص، کل صادرات را از کل واردات کم می کند (NX = واردات- صادرات). کالاها و خدماتی که یک اقتصاد تولید می کند و به کشورهای دیگر صادر می شود، منهای وارداتی که توسط مصرف کنندگان داخلی خریداری می شود، صادرات خالص یک کشور را نشان می دهد. کلیه هزینه های شرکت های مستقر در یک کشور، حتی اگر شرکت های خارجی باشند، در این محاسبه لحاظ می شود. به عنوان مثال نمودار میله ای زیر اجزای مختلف GDP ایالات متحده را در یک دوره زمانی معین نشان می دهد:
رویکرد تولید
رویکرد تولید اساساً معکوس رویکرد هزینه است. رویکرد تولید به جای اندازهگیری هزینههای ورودی که به فعالیت اقتصادی کمک میکند، ارزش کل خروجی اقتصادی را تخمین میزند و هزینه کالاهای واسطهای که در این فرآیند مصرف میشوند (مانند مواد و خدمات) را کسر میکند.
رویکرد درامد
رویکرد درآمد نشان دهنده نوعی حد وسط بین دو رویکرد دیگر برای محاسبه تولید ناخالص داخلی است. رویکرد درآمد، درآمد حاصل از تمام عوامل تولید در یک اقتصاد، از جمله دستمزد پرداختی به نیروی کار، اجاره به دست آمده توسط زمین، بازده سرمایه به شکل بهره و سود شرکت را محاسبه می کند.
مقایسه ی GDP و GNP و GNI
اگرچه GDP معیاری است که به طور گسترده مورد استفاده قرار می گیرد، روش های دیگری نیز برای اندازه گیری رشد اقتصادی یک کشور وجود دارد. در حالی که تولید ناخالص داخلی فعالیت اقتصادی در داخل مرزهای فیزیکی یک کشور را اندازه گیری می کند (خواه تولیدکنندگان بومی آن کشور باشند یا نهادهای دارای مالکیت خارجی)، تولید ناخالص ملی (GNP) اندازه گیری تولید کلی افراد یا شرکت های بومی یک کشور است؛ از جمله آنهایی که در خارج از کشور مستقر هستند. تولید ناخالص ملی شامل تولید داخلی توسط خارجی ها نمی شود.
درآمد ناخالص ملی (GNI) یکی دیگر از معیارهای رشد اقتصادی است که عبارت است از مجموع تمام درآمدهای به دست آمده توسط شهروندان یا اتباع یک کشور (صرف نظر از اینکه فعالیت اقتصادی اساسی در داخل یا خارج از کشور انجام می شود). رابطه بین GNP و GNI مشابه رابطه بین رویکرد تولید و رویکرد درآمد مورد استفاده برای محاسبه تولید ناخالص داخلی است. GNP از رویکرد تولید استفاده می کند، در حالی که GNI از رویکرد درآمد استفاده می کند. با GNI، درآمد یک کشور به عنوان درآمد داخلی، به اضافه مالیات های غیرمستقیم تجاری و استهلاک آن (و همچنین درآمد خالص عامل خارجی آن) محاسبه می شود. رقم خالص درآمد عامل خارجی با کسر کلیه پرداخت های انجام شده به شرکت ها و افراد خارجی از کلیه پرداخت های انجام شده به مشاغل داخلی محاسبه می شود.
در یک اقتصاد جهانی فزاینده، GNI به عنوان یک معیار بالقوه بهتر برای سلامت کلی اقتصادی نسبت به GDP مطرح شده است. از آنجایی که برخی از کشورها بیشتر درآمد خود را توسط شرکت ها و افراد خارجی به خارج از کشور منتقل می کنند، رقم GDP آنها بسیار بیشتر از رقمی است که نشان دهنده GNI آنها است.
به عنوان مثال، در سال 2019، لوکزامبورگ تفاوت قابل توجهی بین GDP و GNI خود داشت که عمدتاً به دلیل پرداختهای کلانی بود که از طریق شرکتهای خارجی که در لوکزامبورگ به خاطر قوانین مالیاتی مطلوب این کشور کوچک تجارت میکردند، به سایر نقاط جهان انجام میشد. برعکس، در ایالات متحده، GNI و GDP تفاوت اساسی ندارند. در سال 2019، GDP ایالات متحده 21.7 تریلیون دلار بود در حالی که GNI آن نیز 21.7 تریلیون دلار بود.
تعدیل تولید ناخالص داخلی
برای بهبود سودمندی این پارامتر، می توان تعدادی تعدیل را در آن انجام داد. برای اقتصاددانان، تولید ناخالص داخلی یک کشور اندازه اقتصاد را نشان می دهد اما اطلاعات کمی در مورد استاندارد زندگی در آن کشور ارائه می دهد. بخشی از دلیل این امر این است که اندازه جمعیت و هزینه زندگی در سراسر جهان یکسان نیست. به عنوان مثال، مقایسه GDP اسمی چین با GDP اسمی ایرلند، اطلاعات چندان معناداری در مورد واقعیت های زندگی در آن کشورها ارائه نمی دهد، زیرا چین تقریباً 300 برابر ایرلند جمعیت دارد.
برای کمک به حل این مشکل، کارشناسان آمار گاهی سرانه GDP بین کشورها را مقایسه می کنند. سرانه GDP با تقسیم کل تولید ناخالص داخلی یک کشور بر جمعیت آن محاسبه می شود و این رقم اغلب برای ارزیابی استاندارد زندگی در یک کشور ذکر می شود. با این حال، اندازه گیری هنوز ناقص است. فرض کنید چین دارای سرانه تولید ناخالص داخلی 1500 دلار است در حالی که ایرلند دارای سرانه تولید ناخالص داخلی 15000 دلار است. این لزوماً به این معنی نیست که یک فرد متوسط ایرلندی 10 برابر زندگی بهتری از یک فرد متوسط چینی دارد. سرانه GDP هزینه زندگی در یک کشور را محاسبه نمی کند.
برابری قدرت خرید (PPP) سعی میکند این مشکل را با مقایسه تعداد کالاها و خدماتی که یک واحد پولی تعدیلشده با نرخ مبادله میتواند در کشورهای مختلف خریداری کند، حل کند؛ در واقع با مقایسه قیمت یک کالا یا سبد اقلام در دو کشور پس از تعدیل نرخ مبادله ارز بین این دو کشور.
سرانه GDP واقعی، که برای برابری قدرت خرید تنظیم شده است، یک کمیت آماری به شدت اصلاح شده برای اندازه گیری درآمد واقعی است که یک عنصر مهم رفاه است. یک فرد در ایرلند ممکن است 100000 دلار در سال درآمد داشته باشد در حالی که یک فرد در چین ممکن است 50000 دلار در سال درآمد داشته باشد. در شرایط اسمی، کارگر ایرلندی وضعیت بهتری دارد. اما اگر هزینه یک سال غذا، پوشاک و سایر اقلام در ایرلند سه برابر چین باشد، آنگاه کارگر چینی درآمد واقعی بالاتری دارد.
چگونگی استفاده از داده های GDP
اکثر کشورها داده های GDP را هر ماه و هر فصل منتشر می کنند. در ایالات متحده، دفتر تجزیه و تحلیل اقتصادی (BEA) یک تخمین از GDP فصلی را چهار هفته پس از پایان فصل منتشر می کند و انتشار نهایی را سه ماه پس از پایان فصل انجام می دهد. نسخههای BEA جامع هستند و حاوی جزئیات فراوانی هستند که به اقتصاددانان و سرمایهگذاران این امکان را میدهد تا اطلاعات و بینشهایی در مورد جنبههای مختلف اقتصاد به دست آورند.
تأثیر GDP بر بازارها به طور کلی محدود است، زیرا این پارامتر در حال نگاه به عقب می باشد و زمان قابل توجهی بین انتشار داده های آن و پایان فصل سپری شده است. با این حال، داده های GDP می تواند بر بازارها تأثیر بگذارد اگر اعداد واقعی به طور قابل توجهی با انتظارات متفاوت باشد.
از آنجایی که GDP نشانه مستقیمی از سلامت و رشد اقتصاد است، کسب و کارها می توانند از داده های آن به عنوان راهنمایی برای استراتژی تجاری خود استفاده کنند. نهادهای دولتی، مانند فدرال رزرو در ایالات متحده، از نرخ رشد و سایر آمارهای GDP به عنوان بخشی از فرآیند تصمیم گیری خود برای تعیین نوع سیاست های پولی استفاده می کنند. اگر نرخ رشد کند شود، ممکن است یک سیاست پولی انبساطی را برای تقویت اقتصاد اجرا کنند. اگر نرخ رشد قوی باشد، ممکن است از سیاست پولی انقباضی برای کاهش سرعت استفاده کنند تا از تورم جلوگیری کنند.
GDP واقعی شاخصی است که بیش از همه در مورد سلامت اقتصاد می گوید و به طور گسترده ای توسط اقتصاددانان، تحلیلگران، سرمایه گذاران و سیاست گذاران دنبال و مورد بحث قرار می گیرد. انتشار آخرین داده ها تقریباً همیشه بازارها را به حرکت در می آورد، اگرچه همانطور که در بالا ذکر شد این تأثیر می تواند محدود باشد.
تولید ناخالص داخلی و سرمایه گذاری
سرمایه گذاران به داده های GDP نظارت می کنند زیرا چارچوبی برای تصمیم گیری فراهم می کند. دادههای "سود شرکت" و "موجودی" در گزارش GDP منبع خوبی برای سرمایهگذاران سهام است، زیرا هر دو دسته رشد کل را در طول دوره نشان میدهند. دادههای سود شرکت همچنین سودهای قبل از مالیات، جریانهای نقدی عملیاتی و تفکیکها را برای تمام بخشهای اصلی اقتصاد نشان میدهد. مقایسه نرخ رشد GDP کشورهای مختلف میتواند در تخصیص داراییها نقش داشته باشد و به تصمیمگیری در مورد سرمایهگذاری در اقتصادهای با رشد سریع در خارج از کشور کمک کند.
یکی از معیارهای جالبی که سرمایهگذاران میتوانند از آن برای دریافت مقداری از ارزشگذاری بازار سهام استفاده کنند، نسبت کل ارزش بازار به GDP است که به صورت درصد بیان میشود. نزدیکترین معادل به مفهوم از نظر ارزش گذاری سهام، ارزش بازار یک شرکت به کل فروش (یا درآمد) است، که بعنوان نسبت قیمت به فروش شناخته شده است. همانطور که سهام در بخشهای مختلف با نسبتهای قیمت به فروش بسیار متفاوت معامله میشوند، کشورهای مختلف نیز با نسبتهای ارزش بازار به تولید ناخالص داخلی تجارت میکنند. به عنوان مثال، بر اساس گزارش بانک جهانی، ایالات متحده نسبت ارزش بازار به تولید ناخالص داخلی 158 درصد برای سال 2019 داشته است، در حالی که این نسبت برای چین کمی بیش از 59 درصد و برای هنگ کنگ این نسبت برابر 1349 درصد بوده است.
با این حال، سودمندی این نسبت در مقایسه آن با متوسط تاریخی برای یک کشور خاص است. به عنوان مثال، ایالات متحده دارای نسبت ارزش بازار به تولید ناخالص داخلی 141 درصد در پایان سال 2006 بود که در پایان سال 2008 به 78 درصد کاهش یافت. در نگاهی به گذشته، این مناطق به ترتیب مناطقی از ارزش گذاری بالا و پایین را برای سهام ایالات متحده نشان می دهند.
بزرگترین نقطه ضعف این داده ها عدم به موقع بودن آن ها است. سرمایه گذاران تنها یک به روز رسانی در هر سه ماهه دریافت می کنند و بازنگری ها می توانند به اندازه کافی بزرگ باشند که درصد تغییر در GDP را به میزان قابل توجهی تغییر دهند.
تاریخچه ی GDP
مفهوم GDP برای اولین بار در سال 1937 در گزارشی به کنگره ایالات متحده در پاسخ به رکود بزرگ ارائه شد که توسط یک اقتصاددان در دفتر ملی تحقیقات اقتصادی، سیمون کوزنتس، طراحی و ارائه شده بود. در آن زمان، سیستم مهم اندازه گیری GNP بود. پس از کنفرانس برتون وودز در سال 1944، تولید ناخالص داخلی به طور گسترده به عنوان ابزاری استاندارد برای اندازه گیری اقتصادهای ملی پذیرفته شد. اگرچه از قضا، ایالات متحده تا سال 1991 به استفاده از GNP به عنوان معیار رسمی رفاه اقتصادی خود ادامه داد و پس از آن به GDP تغییر کرد.
با این حال، از ابتدای دهه 1950، برخی از اقتصاددانان و سیاستگذاران شروع به زیر سوال بردن GDP کردند. برای مثال، برخی گرایش به پذیرش GDP به عنوان یک شاخص مطلق شکست یا موفقیت یک کشور، علیرغم عدم توجه آن به سلامت، شادی، برابری یا عدم برابری و سایر عوامل تشکیل دهنده رفاه عمومی را مورد انتقاد قرار دادند. به عبارت دیگر، این منتقدان به تمایز بین پیشرفت اقتصادی و پیشرفت اجتماعی توجه کردند.
با این حال، اکثر مقامات، مانند آرتور اوکون، اقتصاددان شورای مشاوران اقتصادی رییس جمهور جان اف کندی، معتقد بودند که GDP یک شاخص مطلق موفقیت اقتصادی است و ادعا می کردند که به ازای هر افزایش در تولید ناخالص داخلی، یک مقدار معادل کاهش بیکاری وجود خواهد داشت.
انتقاد از تولید ناخالص داخلی
استفاده از تولید ناخالص داخلی به عنوان یک شاخص دارای اشکالاتی است. علاوه بر عدم به موقع بودن، برخی از انتقادات به GDP به عنوان یک معیار عبارتند از:
ارزش فعالیتهای اقتصادی غیررسمی یا ثبتنشده را نادیده میگیرد :
GDP به معاملات ثبتشده و دادههای رسمی متکی است، بنابراین میزان فعالیتهای اقتصادی غیررسمی را در نظر نمی گیرد. GDP ارزش اشتغال های غیر رسمی، فعالیت در بازارهای زیرزمینی یا کار داوطلبانه بدون دستمزد را محاسبه نمی کند، که همگی می توانند در برخی کشورها قابل توجه باشند و همچنین نمی تواند ارزش اوقات فراغت یا تولید خانگی را که شرایط همه گیر زندگی انسان در همه جوامع هستند، در نظر بگیرد.
در یک اقتصاد باز جهانی از نظر جغرافیایی محدود است :
GDP سودی را که در یک کشور توسط شرکتهای خارجی به دست میآید و به سرمایهگذاران خارجی بازگردانده میشود، در نظر نمیگیرد. این می تواند تولید اقتصادی واقعی یک کشور را بیش از حد اعلام کند. به عنوان مثال، ایرلند GDP معادل با 398 میلیارد دلار و GNI برابر با 308 میلیارد دلار در سال 2019 داشت که تفاوت تقریباً 90 میلیارد دلاری یا 20 درصدی، عمدتاً به دلیل بازگرداندن سود توسط شرکت های خارجی مستقر در ایرلند بوده است.
بر تولید مادی بدون در نظر گرفتن رفاه کلی تأکید میکند:
همانطور که در بالا ذکر شد، رشد GDP به تنهایی نمیتواند توسعه یک کشور یا رفاه شهروندان آن را اندازهگیری کند. به عنوان مثال، یک کشور ممکن است رشد سریع GDP را تجربه کند، اما این ممکن است هزینه قابل توجهی را از نظر اثرات زیست محیطی و افزایش اختلاف درآمد به جامعه تحمیل کند.
فعالیتهای بیزینس به بیزینس را نادیده میگیرد :
GDP فقط تولید کالاهای نهایی و سرمایهگذاری جدید را در نظر میگیرد و هزینههای میانی و مبادلات بین مشاغل را در نظر نمی گیرد. با انجام این کار، GDP اهمیت مصرف نسبت به تولید در اقتصاد را بیش از حد بیان می کند و به عنوان شاخصی از نوسانات اقتصادی، در مقایسه با معیارهایی که شامل فعالیت های بیزینس به بیزینس می شوند، حساسیت کمتری دارد.
کشورهای با بیشترین تولید ناخالص داخلی
کشورهایی که بالاترین GDP را در جهان دارند، آمریکا و چین هستند. با این حال، رتبه بندی آنها بسته به نحوه اندازه گیری متفاوت است. با استفاده از GDP اسمی، ایالات متحده با تولید ناخالص داخلی 20.93 تریلیون دلار در سال 2020 در رتبه اول قرار دارد، در حالی که این رقم برای چین 14.7 تریلیون دلار است. با این حال، بسیاری از اقتصاددانان استدلال می کنند که استفاده از برابری قدرت خرید (PPP) به عنوان معیاری برای ثروت ملی دقیق تر است. با این معیار، چین در واقع با رقم 24.3 تریلیون دلار رهبر جهان است و پس از آن ایالات متحده با رقم 20.9 تریلیون دلار قرار دارد.
آیا تولید ناخالص داخلی بالا خوب است؟
اکثر مردم GDP بالاتر را نشانه ی خوبی می دانند زیرا با فرصت های اقتصادی بیشتر و استاندارد بهبود یافته رفاه مادی همراه است. با این حال، ممکن است یک کشور تولید ناخالص داخلی بالایی داشته باشد و همچنان مکانی غیرجذاب برای زندگی باشد، بنابراین مهم است که معیارهای دیگر را نیز در نظر بگیرید. برای مثال، یک کشور می تواند GDP بالا و سرانه GDP پایینی داشته باشد که نشان می دهد ثروت قابل توجهی وجود دارد اما در دست افراد بسیار کمی متمرکز است. یکی از راههای پرداختن به این موضوع، نگاه کردن به GDP در کنار معیار دیگری از توسعه اقتصادی، مانند شاخص توسعه انسانی (HDI) است.
سخن پایانی
پل ساموئلسون و ویلیام نوردهاوس در رساله اصلی خود، اهمیت حسابهای ملی و GDP را به طور دقیق جمع بندی میکنند. آنها توانایی GDP برای ارائه تصویری کلی از وضعیت اقتصاد را به ماهواره ای در فضا تشبیه می کنند که می تواند آب و هوا را در کل قاره بررسی کند.
تولید ناخالص داخلی به سیاست گذاران و بانک های مرکزی این امکان را می دهد تا بررسی کنند که آیا اقتصاد در حال انقباض یا گسترش است، آیا نیاز به تقویت یا مهار دارد و آیا تهدیدی مانند رکود یا تورم در افق ظاهر می شود؟ مانند هر معیار دیگری، GDP دارای نقص هایی نیز می باشد. در دهههای اخیر، دولتها در تلاش برای افزایش دقت GDP، اصلاحات گوناگونی را ایجاد کردهاند. ابزارهای محاسبه این پارامتر اقتصادی نیز به طور مداوم در حال تکامل هستند تا با اندازه گیری های اشکال جدید و در حال تحول فعالیت های صنعتی و تولید و مصرف و شکل های در حال ظهور دارایی های نامشهود، همگام شوند.