هزینه سرمایه نشان دهنده بازدهی است که یک شرکت باید به آن دست یابد تا هزینه یک پروژه سرمایه ای را توجیه کند، مانند خرید تجهیزات جدید یا ساخت یک ساختمان جدید. این اصطلاح توسط تحلیلگران و سرمایه گذاران استفاده می شود و همیشه مبیّن ارزیابی این موضوع است که آیا یک تصمیم پیش بینی شده می تواند با هزینه آن توجیه شود یا خیر. سرمایه گذاران همچنین ممکن است از این اصطلاح برای اشاره به ارزیابی بازده بالقوه یک سرمایه گذاری در رابطه با هزینه و خطرات آن استفاده کنند.
بسیاری از شرکت ها از ترکیبی از بدهی و حقوق صاحبان سهام برای تأمین مالی گسترش کسبوکار استفاده میکنند. برای چنین شرکت هایی، هزینه کلی سرمایه از میانگین وزن دار هزینه تمام منابع سرمایه به دست می آید. این پارامتر به عنوان میانگین وزن دار هزینه سرمایه (WACC) شناخته می شود.
درک بیشتر هزینه سرمایه
این مفهوم در واقع اطلاعات کلیدی است که برای تعیین "نرخ مانع" یک پروژه استفاده می شود. شرکتی که یک پروژه بزرگ را آغاز می کند باید بداند که پروژه باید چقدر پول تولید کند تا هزینه های انجام آن را جبران کند و سپس به تولید سود برای شرکت ادامه دهد.
هزینه سرمایه از دیدگاه یک سرمایه گذار، ارزیابی بازدهی است که می توان از خرید سهام یا هر سرمایه گذاری دیگری انتظار داشت. این یک تخمین است و ممکن است شامل بهترین و بدترین سناریو باشد. یک سرمایه گذار ممکن است به نوسانات (بتا) نتایج مالی یک شرکت نگاه کند تا تعیین کند که آیا هزینه سهام با بازده احتمالی آن توجیه می شود یا خیر.
میانگین وزن دار هزینه سرمایه (WACC)
هزینه سرمایه یک شرکت معمولاً با استفاده از فرمول میانگین وزن دار هزینه سرمایه محاسبه می شود که هزینه بدهی و سهام را در نظر می گیرد. هر دسته از سرمایه شرکت به طور متناسب وزن می شود تا به یک نرخ ترکیبی برسد و فرمول هر دو نوع بدهی و حقوق صاحبان سهام در ترازنامه شرکت را در نظر می گیرد؛ از جمله سهام عادی و ممتاز، اوراق قرضه و سایر اشکال بدهی.
پیدا کردن هزینه بدهی
هزینه سرمایه به عاملی برای تصمیم گیری در مورد مسیر تامین مالی تبدیل می شود: بدهی، حقوق صاحبان سهام یا ترکیبی از این دو. شرکتهای در مراحل اولیه به ندرت داراییهای قابلتوجهی برای وثیقه برای وامها دارند، بنابراین تأمین مالی از طریق انتشار سهام به روش پیشفرض تأمین مالی تبدیل میشود. شرکتهای کمتر تثبیتشده با سابقه عملیاتی محدود، نسبت به شرکتهای قدیمیتر با سوابق معتبر، هزینه بیشتری را برای سرمایه میپردازند، زیرا وام دهندگان و سرمایهگذاران بازده بالاتری را برای پذیرفتن ریسک بیشتر درخواست میکنند.
هزینه بدهی صرفاً نرخ بهره ای است که شرکت برای بدهی خود پرداخت می کند. با این حال، از آنجایی که هزینه بهره قابل کسر مالیات است، بدهی بر مبنای پس از کسر مالیات به صورت زیر محاسبه می شود:
که در این فرمول:
Interest Expense = بهره ای که شرکت برای پرداخت بدهی خود میپردازد.
T = نرخ مالیات نهایی شرکت
یافتن هزینه حقوق صاحبان سهام
هزینه انتشار سهام پیچیدهتر است، زیرا نرخ بازدهی که توسط سرمایهگذاران سهام تقاضا میشود، مانند وام دهندگان به وضوح تعریف نشده است. بهای حقوق صاحبان سهام توسط مدل قیمت گذاری دارایی های سرمایه ای به شرح زیر تقریب زده می شود:
در این رابطه:
Rf = نرخ بازده بدون ریسک
Rm = نرخ بازده بازار
بتا در فرمول CAPM برای تخمین ریسک استفاده می شود و این فرمول به بتای سهام یک شرکت عمومی نیاز دارد. برای شرکت های خصوصی، بتا بر اساس میانگین بتا در میان گروهی از شرکت های عمومی مشابه تخمین زده می شود. تحلیلگران ممکن است این بتا را با محاسبه آن بر مبنای پس از مالیات اصلاح کنند. فرض بر این است که بتای یک شرکت خصوصی با میانگین بتای صنعت یکسان خواهد بود.
هزینه کلی سرمایه شرکت بر اساس میانگین وزن دار این هزینه ها است.
به عنوان مثال، یک شرکت با ساختار سرمایه متشکل از 70٪ حقوق صاحبان سهام و 30٪ بدهی را در نظر بگیرید که هزینه حقوق صاحبان سهام آن 10 درصد و هزینه بدهی پس از مالیات 7 درصد است. بنابراین، WACC آن خواهد بود:
WACC = 0.7*0.1 + 0.3*0.07 = 9.1%
این عدد هزینه ای است که برای تنزیل جریان های نقدی آتی از پروژه های بالقوه و سایر فرصت ها برای تخمین ارزش فعلی خالص (NPV) و توانایی آنها برای تولید ارزش استفاده می شود.
شرکت ها به منظور دستیابی به ترکیب مالی بهینه بر اساس هزینه سرمایه برای منابع مختلف تامین مالی تلاش می کنند. تامین مالی بدهی نسبت به تامین مالی سهام از نظر مالیاتی کارآمدتر است زیرا هزینههای بهره قابل کسر مالیات هستند و سود سهام پس از کسر مالیات پرداخت میشود. با این حال، بدهی بیش از حد می تواند به طور خطرناکی منجر به سطوح اهرمی بالاتر شود و شرکت را مجبور به پرداخت نرخ های بهره بالاتر برای جبران ریسک نکول بالاتر کند.
تفاوت بین هزینه سرمایه و نرخ تنزیل
این دو اصطلاح تا حدودی مشابه هستند و این اصطلاحات اغلب به جای یکدیگر استفاده می شوند. هزینه سرمایه اغلب توسط بخش مالی یک شرکت محاسبه می شود و توسط مدیریت برای تعریف یک نرخ تنزیل (یا نرخ مانع) استفاده می شود که توجیه پذیری یا عدم توجیه پذیری یک سرمایه گذاری را تعیین می کند.
با این حال، مدیریت یک شرکت باید اعدادی را که در داخل شرکت به دست آمده است، به چالش بکشد؛ زیرا به عنوان مثال این اعداد ممکن است آنقدر محافظه کارانه باشد که مانع از سرمایه گذاری شود.
هزینه سرمایه همچنین ممکن است بر اساس نوع پروژه یا ابتکار متفاوت باشد. به طوریکه مقدار آن برای یک ابتکار بسیار نوآورانه اما مخاطره آمیز باید نسبت به پروژه به روز رسانی تجهیزات ضروری یا نرم افزاری با عملکرد ثابت شده، بالاتر باشد.
نمونه های دنیای واقعی
هر صنعتی متوسط هزینه سرمایه خود را دارد. اعداد بسیار متفاوت است. بر اساس مجموعهای از اطلاعات دانشکده بازرگانی استرن دانشگاه نیویورک، مقدار این پارامتر برای خانهسازی نسبتاً بالا است، چیزی حدود 6.35 درصد. این هزینه برای کسب و کار خرده فروشی مواد غذایی نسبتاً پایین بوده و حدود 1.98٪ است.
همچنین در میان شرکتهای دارویی و بیوتکنولوژی، تولیدکنندگان فولاد، شرکتهای نرمافزار اینترنتی و شرکتهای نفت و گاز نیز مقدار این کمیت بالا است. این صنایع تمایل به سرمایه گذاری قابل توجهی در تحقیق، توسعه، تجهیزات و کارخانه ها دارند.
جمع بندی
هزینه سرمایه نشان دهنده بازدهی است که یک شرکت باید به آن دست یابد تا هزینه یک پروژه سرمایه ای را توجیه کند، مانند خرید تجهیزات جدید یا ساخت یک ساختمان جدید. این هزینه شامل هزینه حقوق صاحبان سهام و بدهی است که بر اساس ساختار سرمایه ترجیحی یا موجود شرکت وزن داده می شود و به عنوان میانگین وزن دار هزینه سرمایه (WACC) شناخته می شود. تصمیمات سرمایه گذاری یک شرکت برای پروژه های جدید باید همیشه بازدهی را ایجاد کند که از هزینه کلی سرمایه شرکت برای تامین مالی پروژه بیشتر باشد. در غیر این صورت، پروژه بازدهی برای سرمایه گذاران ایجاد نخواهد کرد.